از منظر جریان شناسی سیاسی میشود افرادهای مختلف زمانه حسین بن علی (ع) را در سه جریانی مورد بررسی قرار داد
بسم الله الرحمن الرحیم جریان اول: جریان حسین بن علی علیه السلام که متشکل از خود حضرت ویارانی میشود که در نهضت عاشورا و صحرای کربلا به همراه و درکنار امام حسین علیهالسلام به شهادت رسیدند. اشخاصی که مبانی بنیادی و مبانی معرفتی خوبی هم داشتند و مسائل اسلامی را در دوره خودشان رابه خوبی
بسم الله الرحمن الرحیم
جریان اول: جریان حسین بن علی علیه السلام که متشکل از خود حضرت ویارانی میشود که در نهضت عاشورا و صحرای کربلا به همراه و درکنار امام حسین علیهالسلام به شهادت رسیدند.
اشخاصی که مبانی بنیادی و مبانی معرفتی خوبی هم داشتند و مسائل اسلامی را در دوره خودشان رابه خوبی درک کرده بودند چون خوب امام حسین علیهالسلام را شناخته بودند هیچ وقت با امام حسین علیهالسلام مخالفت نمي کردند و نگاه امام و فکر امام را کاملترین نگاه و کاملترین تفکر نسبت به همه مسائل ونسبت به همه رجال آن عصر می دانستند و تفکرشان نسبت به موضوع ومبانی امامت این بود که امام، معصوم از هرگونه خطا و اشتباه است.
و سخن امام سخن خداست ودرعین حال دشمن شناسی و کلام امام برای همه حجت است وباید از امام تبعیت کرد و اطاعت کرد.
و میشود گفت این افراد مبانی فکری سالمی داشتنداهل عمل صالح بودند و دارای بصیرت کافی نسبت به امام عصر خویش و خوب موقعیت را در کنار امام درک کرده بودند.
اما برخی دیگر که در این جریان بودند میشود گفت از،منظر مبانی افراد سالمی بودند اما چون دید سالم و نگاه سالم به تنهایی انسان را حفظ نمي کند وچه بسیار افرادی که در روز عاشورا به حقانیت امام حسین علیهالسلام ايمان داشتنداماچون شکمهایشان از مال حرام و لقمه حرام پر بود میبینیم که در کربلا از قاتلان امام حسین علیهالسلام شده بودندو دربرخی جهات این افراد هم نگاه و مبانی سالمی داشتند وهم عمل صالح ولی چون بصیرت نداشتند.
درکنار عمل صالح و مبانی سالم و لقمه حرام در شکمهایشان رفت میبینیم حرف امام و کلام امام روی آنها تاثیر گذار نیست و جزء قاتلین سید الشهدا علیهالسلام شدند.
جریان دوم: در جریان دوم میشود گفت جریان بنی امیه ای به رهبری یزید لعنت الله علیه که شاکله آن و ریشه این جریان بر پایه ظلم و فساد استوار بود.
در حال حاضر جریانی مثل یزید لعنت الله عليه و باطل بودن این جریان برای ماها کاملا روشن است باطل بودنش اما در آن عصر با همه فساد ظلم و فسق و فجور هایی که داشت برای خیلی ها شفاف نبود منطق بني اميه منطق ظلم منطق استکبار منطق فساد و منطق قبیله برتری بود همین منطقی که در حال حاضر میشود گفت کشور هایی مثل آمریکا و انگلیس و اسرائیل و فرانسه در این جریان قرار دارند.
و منطق اینها منطق بني اميه ای است و خود را نسبت به بقیه کشورها و انسانها برتر میدانند و میگویند که ما قبیله برتر هستیم و میشود بدون تعارف گفت که مبانی مدرن غرب همان مبانی و نگاه یزیدی و بني اميه ای می باشد.
و جریان سید الشهدا علیهالسلام در تقابل با این جریان بود چون منظومه فکری امام حسین علیهالسلام این بود که جریان بني اميه یک جریان باطل می باشد و باید در جلوی این جریان ایستاد وباید قیام کرد.
جریان سوم:
اما در میان دو جریان ذکرشده جریان سومی وجود داشت که توجه به آن اهمیت والایی دارد
.چون این جریان یک جریان بزرگ ویک جریان گسترده است که زیاد به این جریان میشود گفت توجه نشده است.
وخود این جریان به چند دسته کوچیک تر تقسیم میشود.بسیاری از افراد این جریان کسانی بودند که در ظاهر یا حتی میشود گفت در باطن در برخی موارد طرفدار امام بودند و خیلی مواقع هم همراه اهل بیت علیهم السلام بودند اما ارادت وحب خاصی نداشتند و حاضر نشدند با قیام عاشورای حسینی امام خود را همراهی کنند.
دسته اول این جریان:
افرادی بودند که در رکاب اهلبیت علیهالسلام حرکت میکردند، اما بهدنبال منافع مالی و دنیوی خود بودند.از منظر عقلی و منطقی میشود گفت ائمهی اطهار علیهالسلام بهدنبال برپایی حکومت اسلامی بودند،واز جایگاه و اعتباری در عالم و روزگار برخوردار بودند وهستندو عدهای میخواستند از این موقعیت برای خود دکانی باز کنند، و به تعبیر امروزی میشود گفت دنبال دم و دستگاه بودن برای خودشان میشود بدون تعارف بخشی از مردم کوفه و بصره را در آن زمان جزء این گروه نام برد.
یکی از چهرههای برجستهی این دسته، احنف بن قیس است،یکی از سران قبایل بصره که در جنگ صفین همراه امام علی علیهالسلام بود، اما وقتی امام حسین علیهالسلام در مسیر حرکت بهسوی کربلا طبق نامهای از او کمک خواست، گفت: «قد جرّبنا آل أبی الحسن فلم نجد عندهم إیالة ولا جمعا للمال ولا مکیدة فی الحرب» : «احنف بن قیس گفت ما فرزندان اباالحسن را آزمودهایم. در نزد اینها از توانایی حکومت کردن، جمعآوری مال و ثروت و حیله و مکر در جنگ خبری نیست.»
پس در این قسمت از جریان میشود گفت افراد به دنبال منفعت مالی و دنیوی بودند.و چون در کنار امام دستانشان به ثروتهای کلان و مسئولیت های بزرگ نمیرسید همکاری نکرده بودند و امام را همراهی نکرده بودند.
دسته دوم در این جریان:
کسانی بودند که از امام خود فاصله گرفته بودنداز هر منظر و فقط در ظاهر خود را محب وارادتمند به خاندان پیغمبر نشان میدادند اما در واقع هیچ ارادتی به این خاندان نداشتند و فقط یک ظاهر سازی بود.
یکی از این افراد عبدالله بن عمر است زمانی که امام حسین علیهالسلام از مدینه به سمت مکه حرکت کرد نزد امام رفت و گریه شدیدی کرد که از دشمنی یزیدیان باخاندان پیامبر و بیعت مردم بایزید گفته بود، وچنین شخصیتی،از روی بی بصیرتی وجهل امام را دعوت به صلح و بیعت بایزید کرده بود و بعد عازم مدینه شد.
شاید برخی ها هم بگویند که این فرد عابد بود، فقیه بود، زاهد مقدس اهل تقوا بود،اما ایشان ساده اندیش و بی بصیرت بود و به همین خاطر نیز امام حسین علیهالسلام را یاری نکرد. وطبق شواهد تاریخی عبدالله بن عمر در دوره قبل از امام حسین علیهالسلام با امیر المومنین علیه سلام بیعت نمیکند و وقتی امام علی علیهالسلام علت را از او سوال میکند.
می گوید دلیل بیعت نکردن من با شما این است که تو بااهل قبیله و کسانی که نماز میخوانند می جنگی و من شک دارم که با شما بیعت کنم ببنید در کنار امام دچار شک شده بود که بیعت کند ولی در ادامه میبینیم همین شخصیت بخاطر غرق شدن در جهل خود با حجاج بن یوسف که انسانی ضحاک، خونریز، خونآشام و سفاک بود بیعت میکند اما دچار شک نمیشود .
برچسب ها :جریان شناسی سیاسی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0